باید زودتر از این‌ها می‌فهمیدم، خیلی زودتر. همان وقت‌هایی که قوت غالبم کارتون دیدن بود و ذوقِ دیدن برنامه‌ی کودک شبکه دو در ساعت نه صبح و پنج عصر را داشتم. خیلی طول کشید اما بالاخره فهمیدم حتما نباید وِرد جادویی زیزیگولو را خواند و کارهای بزرگ کرد، لازم نیست آقای ماسک باشی و با زدن یک ماسک چوبی نشدنی‌ها را شدنی کنی یا مثل میو‌میو قرار نیست در موقعیت‌های مهم زندگی ظاهرت عوض بشود و ستاره‌ها به دور سرت بچرخند. بدون هیچ سِحر و جادویی انگار هر کدام از ما یک ورژن استثنایی و خاص و ویژه داریم که هویدا شدنش در بحران‌ها نجات‌بخش است. اصلا یک وقتهایی مسبب آرامش و خیالِ راحت برای روزهای آتی ست. همینکه من از یک دختر آرام و ملاحظه کار به دختری جسور تبدیل می‌شوم که همه‌ی گفتنی‌ها را صریح و بی‌محابا به زبان می‌آورد و هی حس خوب و حس قدرت در وجودم قل میزند که اتفاقا همیشه هم نتیجه بخش و کارساز است، همینکه آرامش این روزهایم را مدیون همین ورژن استثنایی هستم، اینکه چند وقت پیش با جسارتی از همین نوع گفتم "میدونم شما و آقای دکتر حق دارید بهترین و ‌شایسته‌ترین انتخاب رو داشته باشید، حتما هم مثل همیشه خوب از پسش برمیایید، دوست دارم جز اولویت‌هاتون باشم و بدونید اولویت شما در اولویت زندگی من تاثیر داره." بیانش عین رها کردن یک وزنه‌ی سنگین بود که راحتم کرد. حالا مطمئنم نتیجه هر چیز ممکن و غیر ممکنی که باشد من آرامم، از خودم راضی‌ام و از این بابت دغدغه‌مند نیستم. هی برای خودم کیف می‌کنم*، نفس های آرام عمیق می‌کشم، خودم را خیلی دوست‌تر می‌دارم، با یک لبخند پت و پهن منتظر یک پاییز چالشی هستم و این روزها بلند بلند می‌خوانم "سل لا سل دو - سل لا سل دو - سل لا سل ر - دو" ‌ éŸ³ç ®ƒž’ç文字音灣™ª ®ƒž’ç文字

* البته اگر این قیمتهای دوبله سوبله شده بگذارند :|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها